آنيساآنيسا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

دختر ناز من،آنیسا

اولین جیش آنیسا

عصر دیروز با آنیسا جون نشسته بودیم و تلویزیون تماشا می کردیم که یهو آنیسا بلند شد و گفت "جیش با " ( البته اینو بگم که آنیسا به آب میکه با )با خودم گفتم حتما میخواد آب بازی کنه آخه تابحال نگفته بود جیش.بردمش تو حموم و پوشکشو باز کردم ولی هرکاری کردم روی لگنش ننشست و همون جا سرپا جیش شماره ١ و ٢ رو باهم کرد خیلی خوشحال شدم از اینکه آنیسا برای اولین بار جیششو گفت ولی نمیدونستم با این دختری که عاشق آب بازی چه جوری باید حموم تمیز کنم     ...
25 خرداد 1390

آنیسا و کتاب بزبز قندی

آنیسا جونم دوهفته ای هست که خیلی به کتاب علاقمند شده چند روز پیش با هم رفتیم سراغ قفسه ی کتاباش و کتاب بزبز قندی رو براش انتخاب کردم و شروع کردم به خوندن کتاب البته با زبون ساده و تغییر صدا وقتی به قسمتی رسیدم که گرگه میره جلوی در خونه ی بزبز قندی و تق تق تق در میزنه این قسمت خیلی براش جالب بود این گذشت تا اینکه شب شد و سه نفری نشسته بودیم و من وبابا مهدی داشتیم صحبت میکردیم که یهو صدای تق تق یخچال دراومد آنیسا پرید بغل باباش و تکرار میکرد"گگ تخ تخ"یعنی "گرگ تق تق" بابا مهدی هم بلند شد وگفت "کجاس این آقا گرگه تا من بخورمش"وبعدش کلی باهم خندیدیم .                &...
24 خرداد 1390

آنیسای هنرپیشه

چند روزه آنیسا جون من یادگرفته الکی بخنده و الکی گریه کنه . وقتی تو خیابون یه بچه رو میبینه که داره گریه میکنه اداشو در میاره و میگه ای ی ی ....وقتی بهش میگیم بخند ادای خنده رو درمیاره و میگه هاهاها....خلاصه بگم که دخترم قصد داره در آینده هنرپیشه بشه ...
23 خرداد 1390

مرواریدهای سفید آنیسا

چند روزی بود که دختر کوچولوی من خیلی بداخلاق شده بود و بی تابی می کرد طوری که پریروز وقتی رفته بودیم خونه ی عمو سیامک و زن عمو بهاره اونجاهم کلی بداخلاقی و لجبازی می کرد البته حدس می زدم که داره دندون در میاره تا اینکه دیشب بابا مهدی دهن آنیسا رو باز کرد و دیدیم که سه تا مروارید سفید دیگه تو دهن آنیسا جون جوونه زده. مبارکه دخترکم ...
23 خرداد 1390

آنیسا در خانه مامان گلی

ازخوانندگان وبلاگ آنیسا خیلی خیلی عذر میخوام که خیلی وقته مطلبی ننوشتم آخه خونمون تعمیرات داشتیم و اینترنتم در دسترسم نبود فقط اینو بدونین که تو این مدت آنیسا خیلی تغییر کرده و برای خودش خانومی شده . آنیسا بیست روزی بود که خونه ی مامان گلی بود و تو این مدت خیلی بهش خوش گذشته هرروز می رفت تو حیاط و کلی بازی می کرد سه چرخه سواری- ماشین سواری- آب بازی هرروزم که یکی میومد خونه مامان گلی یه روز یکتا یه روز سپنتا یه روز ساجده و ....و آنیسا جون کلی کیف کرد. ...
16 خرداد 1390

آنیسا در پارک

دیروز با آنیسا جون رفتیم پارک سر کوچمون آنیسا کلی کیف کرد اولین بار بود که آوردمش پارک که خودش راه بره کفشای مشکی و خوشگلشو پاش کرده بود و آروم آروم راه می رفت ، به گلهای بنفشه که رسید وایستادو اونارو پخ می کرد و اونجا بود که آنیسا یه کلمه جدید یاد گرفت : گل بعد از اون هرجا گل می دید وامیستاد و می گفت :گل گل پخ بالاخره من حریفش نشدم بغلش کردم و رفتیم خونهء مامان گلی.
29 فروردين 1390

کلمات جدید آنیسا

آنیسا جونم کم کم داره کلمه های بیشتری رو یاد می گیره و هر بار که یه کلمه جدید یاد می گیره انگار دنیا رو به من میدن آخه می بینم دخترم یواش یواش داره برای خودش خانومی می شه. کلمات جدید آنیسا تا این لحظه : تا = تاب - تو = توپ - م = من -نی نی = نی نی
22 فروردين 1390