آنيساآنيسا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

دختر ناز من،آنیسا

آنیسا و سفره هفت سین

دختر گلم سال نو مبارک امسال دومین عیدی بود که پیش مایی با وجود تو زندگی من و بابا خیلی قشنگ شده امیدوارم سالهای سال سه نفری این روزهای بهاررو جشن بگیریم و همشه صدای خنده هات فضای خونمونو پرکنه.                                                                           &...
14 فروردين 1390

تولد یک سالگی آنیسا

۱۲ اسفند برای دختر نازم یه تولد رنگین کمان گرفتم که خیلی خیلی به آنیسا جون خوش گذشت نمی دونم چرا میگن بچه از تولد یک سالگی هیچی نمی فهمه !!! آخه آنیسا از اون موقع تا حالا همینکه تو حرفامون کلمه "تولد"میاد آنیسا شروع می کنه به دست زدن به خاطر همین تصمیم گرفتم هرسال هرجوری که شده برای دخترم تولد بگیرم. آنیسا جون امشب قراره بابایی عکساتو وارد کنه پس خواهش میکنم امشب یه کوچولو زودتر بخواب مرسی عزیزم.
14 فروردين 1390

بدون عنوان

از خوانندگان خاطرات آنیسا خیلی عذر می خوام که چند وقته به وبلاگ دخترم سر نزدم.فردا پنج شنبه ۱۲ اسفند ۸۹ آنیسا کلی مهمون داره آخه میدونین جه خبره ؟؟؟ جشن تولد یک سالگی آنیسا، که از همه دعوت میشه اگه دوست دارن تو این جشن شرکت کنن و آنیسا روکه عاشق مهمونه خوشحال کنن. ...
11 اسفند 1389

عکسهای آنیسا

آنیسای من، اینجا ۵ماه داری عاشق بطری و لیوانی و نوشیدنی رو خیلی دوست داری. آنیسا جون تو این عکس ۴ماهته بعد از اینکه این عکسو ازت گرفتم بردمت مرکز بهداشت و آخخخخخخخخخ واکسن بهت زدن.  عروسک من اینجا ۱۱.۵ماهته قبل از جشن دندونیت. لباس کردی خیلی بهت میاد عزیزکم. ...
24 بهمن 1389

صحبتهای مامان با آنیسا

دختر نازم آنیسا امروز میخوام یه کمی باهات حرف بزنم ،میخوام بهت بگم که من خیلی خیلی خیلی دوست دارم ،باعشق بغلت می کنم،با عشق می بوسمت،با عشق صبح زود بیدار می شم و برات صبحانه و نهار درست میکنم تا وقتیکه از سرکار برمیگردم گشنه نمونی،با عشق نگاهت می کنم وقتیکه بعد از ظهر از سرکار برمی گردم و تو چشمای نازتو بستی و مثل یه فرشته خوابیدی،با عشق بهت شیر میدم وقتیکه هنوز نهار نخوردم از خواب بیدار میشی وبه من لبخند میزنی،با عشق باهات دالی بازی میکنم،باعشق به گریه هات گوش میدم و آرومت می کنم،با عشق پوشکتو عوض میکنم،با عشق شبا از خواب بیدار میشم و بهت شیر میدم خلاصه اینکه تموم عشقمو نثارت میکنم تا همیشه شاد باشی،شاد زندگی کنی و شادی و عشقو به بقیه بدی.
20 بهمن 1389

دونه هاي قرمز آنيسا

آنيسا جونم سرخك گرفته: دختر گلم دو هفته پيش واكسن يك سالگيشو زده ولي ديشب جندتا دونه ي قرمز روي بدنش ديدم البته چند روزي هم هست كه خيلي ناآرام شده و همش جيغ ميكشه يه كمي هم تب داره. دختر نازم اميدوارم زودتر خوب بشي و دوباره همون دخترك قبلي مامان بشي.
19 بهمن 1389

مهمونای آنیسا

دیروز آنیسا مهمون داشت:مامانی،عمه مریم،عمو رحیم،عمو سیامک،زن عمو بهاره،عرفان،عارف و آریانا و به آنیسا خیلی خوش گذشت وبازی کرد . دیروز آنیسا اولین بوس صدادارشو کرد عروسکهاشو بوس می کرد ،آریانارو بوس می کردو خیلی خوشحال بود دختر نازم آنیسا امیدوارم همیشه شادو خوشحال باشی و خنده رو لب بابا و مامان بیاری.
16 بهمن 1389

آنیسا و بابای هندی

بابای آنیسا پنج شنبه شب از ماموریت برگشت ولی آنیسا کوچولو بغل باباش نمی رفت یه کم باباشو فراموش کرده بود اما حالا بیا ببین با باباش چکار می کنه آنیسا عاشق باباشه                        بابا برای آنیسا از هند یه ماشین خوشگل آورده با چند دست لباس خوشگل که اگه اونارو بپوشه ماه می شه                      
16 بهمن 1389