آنيساآنيسا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

دختر ناز من،آنیسا

بدون عنوان

از خوانندگان خاطرات آنیسا خیلی عذر می خوام که چند وقته به وبلاگ دخترم سر نزدم.فردا پنج شنبه ۱۲ اسفند ۸۹ آنیسا کلی مهمون داره آخه میدونین جه خبره ؟؟؟ جشن تولد یک سالگی آنیسا، که از همه دعوت میشه اگه دوست دارن تو این جشن شرکت کنن و آنیسا روکه عاشق مهمونه خوشحال کنن. ...
11 اسفند 1389

عکسهای آنیسا

آنیسای من، اینجا ۵ماه داری عاشق بطری و لیوانی و نوشیدنی رو خیلی دوست داری. آنیسا جون تو این عکس ۴ماهته بعد از اینکه این عکسو ازت گرفتم بردمت مرکز بهداشت و آخخخخخخخخخ واکسن بهت زدن.  عروسک من اینجا ۱۱.۵ماهته قبل از جشن دندونیت. لباس کردی خیلی بهت میاد عزیزکم. ...
24 بهمن 1389

صحبتهای مامان با آنیسا

دختر نازم آنیسا امروز میخوام یه کمی باهات حرف بزنم ،میخوام بهت بگم که من خیلی خیلی خیلی دوست دارم ،باعشق بغلت می کنم،با عشق می بوسمت،با عشق صبح زود بیدار می شم و برات صبحانه و نهار درست میکنم تا وقتیکه از سرکار برمیگردم گشنه نمونی،با عشق نگاهت می کنم وقتیکه بعد از ظهر از سرکار برمی گردم و تو چشمای نازتو بستی و مثل یه فرشته خوابیدی،با عشق بهت شیر میدم وقتیکه هنوز نهار نخوردم از خواب بیدار میشی وبه من لبخند میزنی،با عشق باهات دالی بازی میکنم،باعشق به گریه هات گوش میدم و آرومت می کنم،با عشق پوشکتو عوض میکنم،با عشق شبا از خواب بیدار میشم و بهت شیر میدم خلاصه اینکه تموم عشقمو نثارت میکنم تا همیشه شاد باشی،شاد زندگی کنی و شادی و عشقو به بقیه بدی.
20 بهمن 1389

دونه هاي قرمز آنيسا

آنيسا جونم سرخك گرفته: دختر گلم دو هفته پيش واكسن يك سالگيشو زده ولي ديشب جندتا دونه ي قرمز روي بدنش ديدم البته چند روزي هم هست كه خيلي ناآرام شده و همش جيغ ميكشه يه كمي هم تب داره. دختر نازم اميدوارم زودتر خوب بشي و دوباره همون دخترك قبلي مامان بشي.
19 بهمن 1389

مهمونای آنیسا

دیروز آنیسا مهمون داشت:مامانی،عمه مریم،عمو رحیم،عمو سیامک،زن عمو بهاره،عرفان،عارف و آریانا و به آنیسا خیلی خوش گذشت وبازی کرد . دیروز آنیسا اولین بوس صدادارشو کرد عروسکهاشو بوس می کرد ،آریانارو بوس می کردو خیلی خوشحال بود دختر نازم آنیسا امیدوارم همیشه شادو خوشحال باشی و خنده رو لب بابا و مامان بیاری.
16 بهمن 1389

آنیسا و بابای هندی

بابای آنیسا پنج شنبه شب از ماموریت برگشت ولی آنیسا کوچولو بغل باباش نمی رفت یه کم باباشو فراموش کرده بود اما حالا بیا ببین با باباش چکار می کنه آنیسا عاشق باباشه                        بابا برای آنیسا از هند یه ماشین خوشگل آورده با چند دست لباس خوشگل که اگه اونارو بپوشه ماه می شه                      
16 بهمن 1389

دلتنگی آنیسا

بابای آنیسا دو روزه رفته ماموریت به کشور هند آنیسا کوچولوی من دلتنگ باباشه و شب که میشه (زمان همیشگی اومدنه باباش)شروع می کنه به بابا بابا گفتن.                                             دیشب با مامان گلی رفتبم خونه ی زن دایی هلیا و آنیسا با پسرداییش سپنتا کلی بازی کرد،فکر کنم یه کمی جبران نبودن بابا رو کرد امشبم قراره عمو سیامک و زن عمو بهاره بیان پیش دخترم .آخه آنیسا عموشو خیلی دوست داره     ...
10 بهمن 1389

تولد آنیسا

دختر ناز من ،آنیسا ۳۰ دی ۱۳۸۸ ساعت۸:۵۰ صبح در بیمارستان ثامن الائمه شهرستان بجنورد توسط خانم دکتر نگار خانی به دنیا اومد و با اومدنش به زندگی ما (فرزانه و مهدی) شادی بخشید.
6 بهمن 1389

سال اول زندگی آنیسا

متاسفانه من خيلي دير تصميم گرفتم براي دخترم وبلاگ درست كنم به همين علت در ابتدا ميخوام كارهايي كه آنيسا تا حالا انجام داده رو توضيح بدم و بعد از اون شروع كنم به نوشتن خاطرات روزانه از آنيسا:آنيسا در شش ماهگي تونست بشينه در هفت ماه و نيم چهار دست و پا مي كرد و در ده ماه و نيم راه افتاد.دريازده ماه و ده روز اولين مرواريد آنيسا از پايين دراومد و در تاريخ ۱۷ دي ۱۳۸۹ براي دخترم جشن دندوني گرفتم كه بعدا عكساشو مي ذارم.كلماتي كه آنيسا تا الان مي تونه بگه:ماما - بابا - دد - نه - من - دو- ده ...
6 بهمن 1389
1