آنيساآنيسا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

دختر ناز من،آنیسا

جشن تولد چهارسالگی آنیسا

آنیسا جون امسال خیلی دوست داشت یه پرنسس بشه و منم حداکثر تلاشمو کردم تا یه جشن تولد پرنسسی براش بگیرم و خوشحالش کنم آخه من عاشق دخترمم و خیلی دوستش دارم. اینم چندتا عکس از پرنسس آنیسا : پرنسس آنیسا از بابا مهدی یه تبلت کادو گرفت و کلی سورپرایز شد. ...
11 بهمن 1392

آنیسا در یلدای 92

یلدای امسال هممون رفته بودیم خونه ی مامان گلی و جاتون خالی مامان گلی هم مثل همیشه کلی تدارک دیده بود وخیلی بهمون خوش گذشت. ...
11 بهمن 1392

خداحافظ می می آنیسا

چند روز بود که داشتیم رو آنیسا کار می کردیم تا شاید بتونیم یه جوری پستونکشو ازش بگیریم (که البته من حتی فکرشم نمی کردم به این راحتی نتیجه بده) حتی با مربیشم صحبت کردم که توی کلاس غیر مستقیم در موردش با بچه ها حرف بزنه تا اینکه چهارشنبه اول خرداد آنیسا صبح که بیدار شد گیر داد به اینکه من دیگه دختر شدم و دیگه نی نی نیستم و می خوام می میمو ببرم مهد و بندازمش سطل آشغال. هر چقدر بهش گفتم نبر باز دوباره موقع خواب میگی من می می می خوام گوش نکرد و می می رو با خودش برد ظهر که برگشت دیدم بله می می نیست و خودمو برای گریه های آنیسا آماده کردم اما برخلاف فکر من راحت گرفت خوابید اما دو ساعت بعد که از خواب بیدار شد شروع کرد به گریه و می گفت من می می مو ...
2 خرداد 1392

آنیسا و مهدکودک

آنیسا از اول اردیبهشت میره مهد  مهدکودک نغمه شادی که نزدیک خونمونه، اسم مربیشم کوکب جونه که دختر خیلی شاد و سرحالیه طوری که حتی وقتی منم اونو میبینم سرحال میشم چه برسه به بچه ها که عاشق اینجور آدما هستن. آنیسا از روز اول خیلی راحت مهدو قبول کرد حتی بعضی روزا از من خداحافظی هم نمیکنه که البته یه کمی هم بهم برمی خوره و با خودم میگم ای بی معرفت به همین راحتی مامانو فراموش میکنی ولی خوب اینم یکی از واقعیتهای زندگیه دیگه کاریش نمیشه کرد.اما آنیسا جونم اینو همیشه یادت باشه که اگه توهم مامانو فراموش کنی مامان همیشه تو رو دوست داره و تو همیشه و همه جا توی قلب من جا داری و من هیچ وقت تنهات نمی ذارم. صبح ها که آنیسا خیلی سرحال از خواب بیدا...
29 ارديبهشت 1392
1