بوسه آنیسا
آنیسا جون من این چندوقتی که نتونستم چیزی بنویسم برای خودش خانومی شده و خیلی هم بهش خوش گذشته و خبلی جاها رفته:جشن تولد سپنتا - هفته ای هفت روز پارک و تاب بازی و خیابون گردی - روستای روئین اسفراین و آب بازی - مهمونی حج رفته ها- مولودی خونه مامان گلی و خیلی جاهای دیگه که الان خاطرم نیست کلی هم شیرین کاری یاد گرفته مثلا اخم میکنه و بعدش می خنده یا اینکه تا می بینه من از دستش ناراحتم و یا کار بدی کرده میاد منو بغل می کنه و از لبای من یه بوس کوچولو می کنه و اینجا این منم که ... ( اصلا نمی تونم احساسمو تو اون لحظه با کلمات بیان کنم )
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی